درباره وبلاگ


دوستای عزیز.سلام. بی نهایت ممنون که از وبلاگ ما دیدن می کنید.راستی لطفا در نظر سنجی شزکت کنید و نطر هم یادتون نره.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 1104
بازدید کل : 24445
تعداد مطالب : 168
تعداد نظرات : 204
تعداد آنلاین : 1

<
نم نم باران
شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟




اشک گاهی از لبخند با ارزش تره...

چون لبخند رو میتونی به هر کسی هدیه کنی ،

اما اشک رو فقط برای کسی میریزی که نمیخوای از دستش بدی....

..:ولنتاین مبارک :...



یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 13:40 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
سلام . . . خدا رو شکر امتحانا تموم شد فقط مونده کارنامه های طلایییییییییییییی.......مهر شده
با اینکه مدرسه محیا و اریانا جدا از من (مبینا) هست اما دوستیمون پابرجاست....
قصد داشتم باهاشون برم مشهد اما جور نشد ، الان دوستای خوبم اونجان...
امیدوارم منو فراموش نکرده باشن... که مطمئنم نکردن.......................
دوست جونیام التماس دعا........ محتاجید به دعا..... :)))


سه شنبه 29 / 10 / 1392برچسب:, :: 18:55 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

 

شب تا سحر،من بودم و لالای باران

اما نمیدانم چرا خوابم نمی برد!

غوغای پندارم نمی مرد.

غمگین و دلسرد،

روحم،همه رنج،

جانم،همه درد،

آهنگ باران دیو اندوه مرا بیدار می کرد

چشمان تبدارم نمی خفت.

افسانه گوی ناودان،افسانه میگفت...



چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 20:54 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

چقدر سخته...تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو بهت هدیه داد زول بزنی و به جای

اینکه لبریز از کینه و نفرت باشی حس کنی که هنوز دوسش داری...

چقدر سخته... دلت بخواد باز سرت رو به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوارش همه وجودت خرد و له شده...

چقدر سخته...تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما ف وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی...

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هات رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوز دوسش

داری...

چقدر سخته...گل آرزوهات رو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم زیر لب بگی گل من باغچه نو

مبارک....!

واقعا سخته..................



یک شنبه 22 / 9 / 1392برچسب:, :: 7:50 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

باران که می بارد :

یکی باید باشد که به تو زنگ بزند و بگوید چترت را برده ای ؟

یکی که نگرانت باشد حتی نگران اینکه زیر باران به این لطیفی خیس شوی …

یکی باید باشد که دست بکشد توی سرت و آب ها را کنار بزند …

اما چند وقتیست که باران دارد می بارد و کسی به من نگفته چترت را برده ای ؟

و کسی نبوده که دست بکشد توی موهایم …

اصلا همه ی اینها بهانه ایست که وقتی باران می بارد یکبار دیگر یاد تو بیفتم …



جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:, :: 16:18 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

نبار باران...................................عاشقانه اش نکن...................................

منــــــــــــــــــــــــــــــــــــ و او ، مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا نشدیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـم !

 



جمعه 15 / 8 / 1392برچسب:, :: 17:17 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

 

همه باران را دوست دارند...،

گاهی حتی عاشقانه....

اما من از باران،این اشک آسمان،تنفر دارم.

من با تنهایی خود فقط میتوانم ، روی شیشه های بخارگرفته بنویسم:

دلــــــــــــــــــــــتنگم.

اما... اما امان از این قطره های آسمانی،زود پاکش میکنند؛یگانه احساسی که توانایی بیانش را دارم.



دو شنبه 4 / 8 / 1392برچسب:, :: 19:51 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

جغرافیای کوچک من

بازوان توست...

ای کاش

تنگ تر شود این سرزمین من..



پنج شنبه 2 / 8 / 1392برچسب:, :: 7:54 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

♫♫♫

تا حالا شده دلت واسه خودت تنگ بشه

همه دردت یه آهنگ بشه

تا حالا شده

تا حالا شده یه چیزی ازت کم بشه

هرچی میخونی تهش غم بشه

تاحالا شده

تا حالا شده

دلم واسه خودم تنگ شده

چقدر صدام بی آهنگ شده

زندگیم بی تو بی رنگ شده

از وقتی قلب تو سنگ شده

منو از این قفس رها کن

دوباره اسممو صدا کن

یه بار تو چشمم نگاه کن

خدا فکری به حال ما کن

♫♫♫

♫♫♫

نباشی پیشم دیونه میشم

مثل اسفند روی آتیشم

از همه دنیا من میخوام تنها

سهم من باشی این شده رویا

دل من پیش دل تو گیره

تو نباشی بی تو میمیره

نذازین این عاشق دلش بگیره

بی تو دلتنگی منو میگیره

دلم واسه خودم تنگ شده

چقدر صدام بی آهنگ شده

زندگیم بی تو بی رنگ شده

از وقتی قلب تو سنگ شده

منو از این قفس رها کن

دوباره اسممو صدا کن

یه بار تو چشمم نگاه کن

خدا فکری به حال ما کن

♫♫♫

(متن اهنگ تا حالا شده از بابک جهانبخش )



جمعه 24 / 7 / 1392برچسب:, :: 18:6 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا



جمعه 17 / 7 / 1392برچسب:عاشقانه,رمانتیک,عکس زیبا,, :: 16:48 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

شعر سيب از دکتر حميد مصدق و جواب فروغ فرخزاد به اين شعر

*تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت...


 " جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق"

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت............!



من و یک پاییز و یک مهر در جاده ای پر پیچ و خم از برگ های نم پاییزی ، کمی مه و کمی بوی آتش چه لذتی داشت اگر تو هم کنارم بودی....



پنج شنبه 11 / 7 / 1392برچسب:پاییز,تنهایی,فصل زیبا, :: 13:35 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

پاییز راعاشقانه دوس میدارم.

نه فقط برای زیباییش،نه.

برای این است که تنها کسی ست که میگذارد بی دغدغه در آغوش برگ هایش آرام گیرم.

فقط اوست که تمام غصه هایم را می بیند.

شاید این برگ ریزانش هم اشکی باشد که به درد من میریزد.



سه شنبه 7 / 7 / 1392برچسب:, :: 16:35 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

سلاااااااااااااااااااااام........

آریانااااااااااااااااااااااااا و محیاااااااااااااااااااااااااااااا ، موووووووووووووووخام...

امیدوارم همتون توی درساتون موفق باشید...

من که امروز خیلی غمگین بودم ، چون جای آریانا کنارم و محیا پشتم خالی بود گریه

یادش بخیر... کل کل های نامه ای با محیا ، سر کلاس دفاعی . . .

یادش بخیر از پشت دست میکرد توی دل و روده ی من  و قلقلکم میداد......

و یادش بخیر خنده های ریز ریزمون با آریانا . . .

یادشـــــــــــــــــــــــــــــــــــ بخیر...



چهار شنبه 1 / 7 / 1392برچسب:یادش بخیر,مدرسه ها باز شده,, :: 19:10 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

سلااااااااااااااااااااااااام.

خب دوستای عزیز خوبید؟

مدرسه که حتمااااااااااااااا خوش گذشته ؟آره؟

امروز برای ما که خوب بود .اولین روز دبیرستان.

البته مبینا پیشمون نبود ،دلم براش تنگیده کلییییییییییییی.(چهارشنبه ی هفته ی پیش دیدمشا خنده)ولی خوب نبود دیگه ،بغل دستم نبود.تازه با محیام تو یه کلاس نبودیم.ولی من شانس دارم زیااااااااااد .ناظممون معلم کلاس پنجم من بود منم که دانش آموز نمونش D:  گفت:باشه کلاستونو عوض میکنم.

خب دیگه سرتونو درد نیارم  امیدوارم امروز برای همتون روز خوبی بوده باشه و سالی که در پیش دارید خیلی خیلی خوب باشه.

با اینکه از هم جدا شدیم ولی این وبلاگ عزیز هیچ وقت از کار نمیوفته و فراموشم نیمشه.(حق نداره بشه وگرنه خودم محیا و مبینا رو میکشم D:)

روزتون خوش.



چهار شنبه 1 / 7 / 1392برچسب:, :: 13:42 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

 

هر روز به راهی که تو در آن قدم میگذاشتی و برای همیشه رفتی نگاه میکنم،

و هر روز وقتی به یاد می آورم

که آن لحظه وقتی در میان سیلاب اشک مرا در آغوشت گرفتی،

و خداحافظ آخرین حرفت برای این قلب پاره پاره بود،

از ثانیه ی پیش مطمئن تر میشوم که آن لحظه در آغوش تو بهترین لحظه ی زندگی ام بود.



شنبه 26 / 6 / 1392برچسب:, :: 20:16 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

روز دختر و ولادت حضرت معصومه (س) بر همه و مخصوصا دخترای گل ، خشمل، باهوش ، مهربون و ... مبارک باشه...خنده

 



دو شنبه 16 / 6 / 1392برچسب:, :: 16:47 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

قاصدک،هان چه خبر آوردی

از کجا،وز چه خبر آوردی

خوش خبر باشی،اما

گرد بام و در من،

بی ثمر می گردی!

 

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری،نه ز دیار و دیاری،باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک،

در دل من همه کورند و کرند

 

دست بردار از این در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو،دروغ!

که فریبی تو،فریب!

 

قاصدک! هان ،ولی آخر ...، ای وای ...!

راستی آیا رفتی با باد

با توأم ، آی ،کجا رفتی ... های!

راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟

مانده خاکستر گرمی جایی؟

در اجاقی _طمع شعله نمی بندم_

                                     خردک شرری هست هنوز؟

 

قاصدک ،

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می گریند.

                                 "مهدی اخوان ثالث"

 

 



چهار شنبه 11 / 6 / 1392برچسب:, :: 12:59 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

اگر از کنار کسی بودن مطمئن نیستی ،دستاشو نگیر که به دستات عادتش بدی ، و بهش نگو دوستت دارم ،

چون چراغی در دلی روشن میکنی که شاید خاموش شدن چراغ به خاموش شدن دل بیانجامد....

 



پنج شنبه 7 / 6 / 1392برچسب:, :: 9:2 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

کار ما نیست شناسایی "راز " گل سرخ ،

کار ما شاید این است

                        که  در "افسون " گل سرخ  شناور باشیم.

 



چهار شنبه 4 / 6 / 1392برچسب:, :: 14:9 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

به سلامتی کسی که "تصور" نبودنش ، تلخ ترین "واقعیت" زندگی آدمه.....

به سلامتی کسی که اگر همه باشند و او نباشد ، انگار هیچکس نیست.....

به سلامتی اونی که اومد تنهاییشو باهام قسمت کنه ، اما انقدر بخشنده بود سهمشو گذاشت و رفت.......

به سلامتی کسی که به نبودش عادت کردی. . . .اما دلت بودنش رو میخواد.........

 



چهار شنبه 4 / 6 / 1392برچسب:به سلامتی,عشق و عاشقی, :: 10:0 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

 

دست در دست کسی،یعنی:

                            پیوند دو جان

دست در دست کسی،یعنی:

                            پیمان دو عشق



جمعه 30 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:18 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

سلام.خوبید؟

از نظراتون ممنونم.

راستی دیشب اینجا بارون اومد.خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی قشنگ بود.خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــلی.

دیشب خیلی دلم میخواست با یه نفر حرف بزنم ولی خب نمیشد.اصلا انتظار حرف زدن با بارونو نداشتم.اما اون باهام حرف زد.

شاید فکر کنید دیوونم ولی تو چنین حالی بارون خیلی آرامش بخشه ،مثل این میمونه که بهت بگه :میدونم چی میخوای.

خــــــــــــــب،سرتونو درد نیارم.

راستی تابستون خوش میگذره؟من که حوصلم خیلی سر رفته،امیدوارم تابستون شما اینجوری نباشه.

مرسی که به حرفام گوش دادید دلم میخواست بیشتر حرف بزنم ولی نمیشه.

خداحافظ.

 

 



سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 14:13 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

نمی دونم چرا ما آدما همیشه دیر میرسیم،

             به جای اینکه به سکوت افراد توجه کنیم،

فقط به فریادشون میرسیم.

بیاید دیگه دیر نرسیم.



شنبه 15 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:9 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

اگر کلید دری را

                      نداری

        قفلش نکن.

اگر کسی را

        دوست نداری

                          خردش نکن.

اگر دستی را گرفتی

             رهایش

                    نکن

 



سه شنبه 6 / 5 / 1392برچسب:, :: 15:50 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

دوستی ایستادن زیر باران و خیس شدن با هم نیست....

دوستی آن است که یکی برای دیگری چتری شود و او هیچ وقت نفهمد چرا خیس نشده؟

 



جمعه 2 / 5 / 1392برچسب:نم نم باران,عشق,عاشقی,جملات زیبا,, :: 11:57 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

گفتمش :

          "شیرین ترین آواز چیست؟"

چشم غمگینش به رویم خیره ماند،

قطره قطره اشکش از مژگان چکید،

لرزه افتادش به گیسوی بلند،

زیر لب غمناک خواند:
                           "ناله ی زنجیر ها بر دست من"

گفتمش :

              "آن گه که از هم بگسلند...."

خنده ی تلخی به لب آورد و گفت:

"آرزویی دلکش است ،اما دریغ

بخت شورم ره بر این امید بست

و آن طلایی زورق خورشید را

صخره های ساحل مغرب شکست!"

 

 

 



ادامه مطلب ...


جمعه 26 / 4 / 1392برچسب:, :: 18:15 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

در حضور باد

   کلماتم را

        در جوی سحر می شویم

لحظه هایم را

         در روشنی باران ها

تا برای تو شعری بسرایم روشن

تا که بی دغدغه

           بی ابهام

سخنان را

     در حضور باد

_ابن سالک دشت و هامون_

با تو بی پرده بگویم

                  که تو را

 دوست می دارم تا مرز جنون

 

              "محمد رضا شفیعی کدکنی"

 

 

 



سه شنبه 23 / 4 / 1392برچسب:, :: 20:46 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

ما چون دو دریچه روبه روی هم ،

آگاه ز هر بگو مگوی هم .

هر روز سلام و پرسش و خنده،

هر روز قرار روز آینده،

عمر آینه ی بهشت،اما...آه

بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته ست.

زیرا یکی از دریچه ها بسته ست .

نه مهر فسون ،نه ماه جادو کرد ،

نفرین به سفر، که هرچه کرد او کرد.

                   "مهدی اخوان ثالث"



جمعه 19 / 4 / 1392برچسب:, :: 19:9 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

سلام...

خیلی ممنون از اینکه انقدر به ما محبت دارید سر میزنید و مارو با نظرهای بی شمارتون خوشحال میکنید......

 

اصلا من نمیدونم چه جوری تشکر کنم. محیا و اریانا که یادشون رفته وبلاگ داریم . منم که هرچی مطلب گذاشتم اصلا انگار نه انگار....

دیگه انگیزمو از دست دادم واقعا !!!!!

 

 

 

امضا: مبینا



ادامه مطلب ...


یک شنبه 14 / 4 / 1392برچسب:, :: 14:27 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

*عشق در قلبی پپر از سایه های ترس،شکوفا نخواهد شد*

شکسپیر



دچار کدامی ؟

آشنای قدیمی،غریبانه به باران چشم دوخته بود .

هویتش در آب چروکیده شد.

اما...

کیست که نداند،ماهی دلش را به هلالش قرص کرده و

بی قرار،مدام چشم هایش را جست و جو می کند.

ماه دچار آبی شده،آبی دچار ماهی و

ماهی دچار ماه...!

روزگار غریبیست...

باران تمام شده.

اما رنگین کمان ، همچنان، با تفاهم رنگ ها درآغوش آسمان پابرجاست...

 

 

بنفشه محمدی



1.من خودمم نمیدونم ، که از کی عاشقت شدم                        چیزی که انتها نداشت ، چطوری ابتدا داره؟

نترس از این که عشق من،با تو یه روز تموم بشه                 چیزی که ابتدا نداشت چه طوری انتها داره؟

 

 

2. آمیزه ی سرشت منی تو ، فرمان سرنوشت منی تو ، جبری و در مقابله با تو، دل حق اختیار ندارد...

 

 

 

3.از چشم های عشق چه میخواهید؟ ای ابرهای بغض بارانی !

بر گونه های دوست چه میبارید؟ ای اشک های طاقی توفانی !

در دست های معجزه ات، ای عشق! آیا هنوز حکم رهایی نیست؟

تا وا کنند پنجره ای از نور ، بر روی این پرنده ی زندانی؟

 

حسین منزوی

 

 



چهار شنبه 20 / 3 / 1392برچسب:عاشقانه, حسین منزوی, عشق و عاشقی, , :: 20:56 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

قاصدک آمده بود و چه سرگردان بود. گفتم او را چه خبر آوردی؟ هیچ نگفت ! گفتم آیا خبر از کوی نگارم داری؟

هیچ نگفت! گفتمش خبر عهد و وفا..؟ آه چه شد؟ چه شد ای  قاصدک بی خبرم؟!

لب گشو و گفت اینبار: آمدم تا خبری را ببرم ! گفته آن یار که نزد تو بیایم و بپرسم از تو...

زندگی چیست؟ عشق کجاست؟ و چقدر این عشق به حقیقت نزدیک است؟

گفتمش پس بشنو ، انچه من میگویم و ببر آن را نزد او بی کم و کاست:

زندگی را هر کس به طریقی بیند...یکی از دل...یکی از عقل...یکی از احساس. دیگری با شعر ، آن یکی با پرواز!

گفته اند:زندگی حسی است از غربت مرغان مهاجر...وچه زیبا گفتند. تو به آن یار بگو: زندگی باران است.

زندگی دریاست...زندگی یاس قشنگی است که دل می بوید. زندگی راز شگفتی است که جان می جوید.

زندگی عزم سفر کردن دل در ره معشوق است. زندگی آبی دریاست و عشق...غرق دریا شدن است،

ولی ای دوست بدان، می توان غرق نشد،می توان ماهی این دریا شد. شاد و خرم به شنا پرداخت. شرطش آن

است که عاشق نشویم!جای آن از ته دل ، از سر جان همه را دوست بداریم. همه چیز و همه کس...

همه نقش و همه رنگ...،همه شادی و همه غم...

به خودم آمدم و دیدم من، قاصدک دیگر نیست! و نمی دانم از کی با خودم حرف زدم!!!

و صد افسوس که آخر نشنید از من: زندگی انگوری است...دانه دانه باید خورد آن را !

زندگی خاطر دریایی یک قطره در آرامش رود...

زندگی حس شکوفایی یک مزرعه در باور بذر...

زندگی باور دریاست در اندیشه ماهی در تنگ...

زندگی فهم نفهمیدن هاست...!

زندگی پنجره ای باز به دنیای وجود...

تا که این پنجره باز است،جهانی با ماست...

آسمان،نور،خدا،عشـــــق با ماست...

فرصت این پنجره را دریابیم...

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم! پرده از ساحت دل برگیریم...

رو به این پنجره با شوق سلامی بکنیم...

 

(یکی از مطالب مجله آفتابگردون تلتکست شکبه 2)



سه شنبه 12 / 3 / 1392برچسب:عشق,عاشقی, عشق و عاشقی,, :: 8:13 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

1.نمی خواهم زندگی کنم،می خواهم اول عشق بورزم و در ضمن آن زندگی کنم.   

  زلدا فیتز جرالد

2.عشق باید همچون نفس کشیدن،آسان و همچون بارش برف،دلفریب باشد و به راستی اینگونه است. 

جولی کرون

3.تو عشق را هم نمیتوانی لمس کنی، اما شیرینی ای را که به درون همه چیز می افشاند حس میکنی.

انی سالیوان



دو شنبه 11 / 3 / 1392برچسب:, :: 9:59 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

 

ترانۀ باران بهاری
 

بگذار باران ببوسدت
بگذار چک‌چک به سرت بزند
با قطره‌های نقره‌ای
بگذار برایت لالایی بخواند
باران
استخری راکد می‌سازد در پیاده‌رو
استخری جاری در جوی
باران
شب، روی سقفمان
ترانه‌ای کوچک و خواب‌آور می‌نوازد
من
باران را
دوست دارم
...
 

  لنگستن هیوز؛ ترجمۀ سمیه پاشایی


پنج شنبه 26 / 2 / 1392برچسب:, :: 9:9 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

شرمگین باش از عشقــــــــ ــــــــــــــ ـــــــ ــــــــــــــــ ــــــــــــــــ ــــ ــــــــــ ــــــــــــــ ـــــــ ،

به خاطر غروری که برای دوست داشتن در دست هایم جا گذاشتی و رفتی...



سلااااااااااااااااااااااااااااااام به همه ی دوستان...

ما آزمون رو به خوبی و خوشی از سر گذروندیم... و حالا تا یه هفته میتونیم اپ کنیم...

ازمون ورودی دبیرستان های تیزهوشان و نمونه دولتی خیییییییییییییییییییییییییییلی اسون بود...

همه چی ارومه ما خیییییییییییییییییییییییییییییییییلیییییییییییییییییییییییییییی خوشحالیم...

 



یک شنبه 20 / 2 / 1392برچسب:, :: 15:43 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

سلام دوستان گرامی...

از شما متشکرم که به وبلاگ ما سر میزنید...

ما هفته دیگه 5شنبه (19/2/92) ازمون تیزهوشان داریم و تو این 10 روز اینده سرمون خیلی شلوغه و متاسفانه

نمیتونیم اپ کنیم...

برامون دعا کنید قبول بشیم...

پس فعلا خدانگهداااااااااااار...



چهار شنبه 9 / 2 / 1392برچسب:, :: 17:54 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

شعر زیبای نیما یوشیج درباره ی مادر



ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد