پنجره
 
درباره وبلاگ


دوستای عزیز.سلام. بی نهایت ممنون که از وبلاگ ما دیدن می کنید.راستی لطفا در نظر سنجی شزکت کنید و نطر هم یادتون نره.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 84
بازدید هفته : 388
بازدید ماه : 500
بازدید کل : 24941
تعداد مطالب : 168
تعداد نظرات : 204
تعداد آنلاین : 1

<
نم نم باران
شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟




پنجره را باز می کنم صورتش را می بینم که به من لبخند می زند.مرا نگاه می کند و می گوید:

سلام.

جوابش را می دهم و می گویم:

اینجا چه می کنی؟

می گوید:

آمده ام تا یک فصل را شروع کنیم.

نگاهش می کنم و می گویم:

پس این سالها چه بود؟

لبخندی می زند و می گوید:

مقدمه ای بود برای داستانت.

نگاهی به پشت می اندازم،اشک بر چشمانم جاری می شود.برمی گردم و با اندوه می گویم:

خیلی کوتاه بود.

لبخندی می زند و می گوید:

درعوض داستان طولانیی خواهی داشت.

کمی نگاهش میکنم.دستش را دراز می کند و می گوید:

بیا،بیا برویم.

چشمانم را می بندم ،مقدمه ی زییایی داشته ام،حالابا خیال آسوده دستش را می گیرم و از کلبه ی دنیا برای  همیشه خداحافظی می کنم.

با خود فکر می کنم،شاید زندگی ام خیلی طولانی نبود اما مقدمه ی خوبی برای داستانم بود.

                                                         "آریانا"

لطفا نظر بدید.خیلی دوست دارم نظرتونو دربارش بدونم.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







سه شنبه 3 / 10 / 1391برچسب:ادامشو حتما بخونید, :: 16:26 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا