آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
نم نم باران شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
تو را از بین صد ها گل جدا کردم تو سینه جشن عشق ت به پا کردم برای نقطه پایان تنهایی تو تنها اسمی بودی که صدا کردم بیا از پاکی چشمه منو لبریز خواستن کن با دستات حلقه ای از گل بساز و گردن من کن اگه از مرگ ادم ها دلم سرده نوازش کن تو دستامو که خیلی وقته یخ کرده که خیلی وقته یخ کرده دیگه دل واپست بودن برام بسه دیگه بیهوده پیمودن واسم بسه زیادیم کرده غم خوردن زیادیم کرده پژمردن توی بیدادو تنهایی در حین زندگی مردن نظرات شما عزیزان:
سلام با بعضی از مطالبتون خیلی حال کردم...
مرسیپاسخ:چشم حتما.
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست قانعم ، بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست . . .پاسخ:چشم حتما بهت سر می زنیم.در ضمن ممنون.
سلام وبلاگ زیبایی دارین دوستای خوبم
منم منتظرتون هستم پاسخ:از شما هم ممنونیم.قول می دم به وبلاگت سر بزنیم.
|