تو را از بین صد ها گل جدا کردم تو سینه جشن عشق ت به پا کردم
برای نقطه پایان تنهایی تو تنها اسمی بودی که صدا کردم
بیا از پاکی چشمه منو لبریز خواستن کن با دستات حلقه ای از گل بساز و گردن من کن
اگه از مرگ ادم ها دلم سرده
نوازش کن تو دستامو که خیلی وقته یخ کرده که خیلی وقته یخ کرده
دیگه دل واپست بودن برام بسه دیگه بیهوده پیمودن واسم بسه
زیادیم کرده غم خوردن زیادیم کرده پژمردن توی بیدادو تنهایی در حین زندگی مردن