آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان
نم نم باران شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ شعر سيب از دکتر حميد مصدق و جواب فروغ فرخزاد به اين شعر *تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به تو خندیدم جمعه 17 / 7 / 1392برچسب:حمید مصدق,فروغ فرخ زاد,شعر,عاشقانه, :: 16:45 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
چهار شنبه 9 / 2 / 1392برچسب:روز مادر,نیما یوشیج, مادر,شعر,شعر زیبا,نیمایی, :: 17:47 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
دست کمک...
اگر نامه ای مینویسی به باران سلام مرا نیز بنویس سلام مرا،از دل کاهدون و غباران.
اگر نامه ای مینویسی به خورشید سلام مرا نیز بنویس سلام مرا،زین شب سرد نومید.
اگر نامه ای مینویسی به دریا سلام مرا نیز بنویس سلام مرا ، با "اگر" ، "اه"، "ایا".
به مرغان صحرا، در ان جست و جوها سلام مرا نیز بنویس اگر نامه ای مینویسی سلامی پر از شوق پرواز از روزن آرزو ها .
شفیعی کدکنی شاید،نه، حتما، پروانه در ذهن پاکیزه قاصدک رویایی زیبا بوده، که امروز رویای زیبای مرا با خود به اسمان میبرد، برای براورده شدن... قانون وصل را که میدانی؟! قاصدکی تنها میابی و ارام در حضور کوچکش نجوا میکنی، برای رسیدن... ان گاه با نفس های گرمت همراهش میکنی و چشم به راه جاده،به انتظار می نشینی تا زمانش فرا رسn. نه... انتظار چندان خوشایند نیست. اما تو چاره ی دیگری می دانی گل سرخ من؟! روزها،هفته ها، ماه ها و سال ها پی در پی میگذرند و چشمان خسته ی من همچنان خیره به جاده مانده. نمی دانم جاده، تا کی در مقابل چشمانم دوام خواهد اورد؟! اما میدانم که روزی می آید. می آید و من تو را ، گل سرخ ،تقدیم قلب مهربانش میکنم. و تو قول بده که انجا بمانی تا ان سوی انتهای من. حتما،نه، شاید،ذهن پاکیزه ی قاصدک،رویـــایی زیـــبا بوده و ان روز رویای زیبای مرا به ان سوی آسمان ،سرزمین ارزو ها برده! اگر اینگونه شده باشد... گل سرخ من پرواز کن... پرواز کن به ان سوی آسمان درون قلب مهربانش بمان و حتما بگو که دوستش دارم، بیشتر از تمام ارزوهـــا... بنفشه محمدی. در حضور باد کلماتم را در جوی سحر میشویم لحظه هایم را در روشنی باران ها تا برای تو شعری بسرایم روشن. تا که بی دغدغه بی ابهام سخنانم را در حضور باد -این سالک دشت و هامون- با تو بی پرده بگویم که تو را دوست میدارم تا مرز جنون . شفیعی کدکنی
لب دریا رسیدم تشنه،بی تاب، ز من بی تاب تر،جان و دل اب،
مرا گفت:از تلاطم ها میاسای! که بد دردی است جان دادن به مرداب. اگر به نامم نخوانده بودی،باری اوازی بودی که عشق نسل ها پیش از این،ترنمت کرده بود بی انکه دهان گشوده باشد...
من تو را برای شعر بر نمی گزینم شعر، مرا برای تو برگزیده است... باز کن پنجره ها را ، که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد، و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است. در دل تاریک این شب های سرد ای امید ناامیدی های من برق چشمان تو همچون افتاب می درخشد بر رخ فردای من
![]() ![]() |