درباره وبلاگ


دوستای عزیز.سلام. بی نهایت ممنون که از وبلاگ ما دیدن می کنید.راستی لطفا در نظر سنجی شزکت کنید و نطر هم یادتون نره.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 506
بازدید کل : 24947
تعداد مطالب : 168
تعداد نظرات : 204
تعداد آنلاین : 1

<
نم نم باران
شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟




باز کن پنجره ها را ، که نسیم

          روز میلاد اقاقی ها را

                   جشن میگیرد،

                             و بهار

             روی هر شاخه کنار هر برگ

             شمع روشن کرده است.



شنبه 14 / 9 / 1391برچسب:فریدون مشیری,شعر,عاشقانه, :: 14:57 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

سیه چشمی به کار عشق استاد          به من درس محبت یاد میداد

مرا از یاد برد اخر ولی من              به جز او عالمی را بردم از یاد



شنبه 14 / 9 / 1391برچسب:, :: 14:54 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

در دل تاریک این شب های سرد        ای امید ناامیدی های من

برق چشمان تو همچون افتاب           می درخشد بر رخ فردای من

 



شنبه 14 / 9 / 1391برچسب:فریدون مشیری,شعر, :: 14:48 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند                      لاغر صفتان زشتخو را نکشند

                             گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز

                              مردار بود هر آنکه او را نکشند



چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:, :: 22:14 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

وقتی نرگس مرد.گلهای باغ همه ماتم گرفتند و از جویبار خواهش کردند برای گریستن به آنها چند قطره آب وام دهد. جویبار آهی کشید و گفت:به قدری نرگس را دوست داشتم که اگر تمام آبهای من به اشک مبدل شود و آنها را بر مرگ نرگس بپاشم باز کم است.گلها گفتند:راست می گویی،چگونه ممکن بود با آن همه زیبایی، نرگس را دوست نداشت؟!

جویبار پرسید:مگر نرگس زیبا بود ؟!

گلها گفتند :تویی که نرگس اغلب خم شده،صورت زیبای خود را در آبهای تو تماشا می کرد باید بهتر از هر کس بدانی که نرگس زیبا بود.

جویبار گفت:من نرگس را برای این دوست داشتم که وقتی خم شده و به من نگاه می کرد ،می توانستم زیبایی خود را در چشمان او تماشا کنم.

از دکتر مهدی حمیدی شیرازی



چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:, :: 21:53 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

نشانی

"خانه ی دوست کجاست؟"در فلق بود که پرسید سوار.

آسمان مکثی کرد.

رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

"نرسیده به درخت،

کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است

و در آن عشق به اندازه ی پر های صداقت آبی است.

می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ،سر به در می آرد،

پس به سمت گل تنهایی می پیچی،

دو قدم مانده به گل،

پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی

و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد.

در صمیمیت سیال فضا،خش خشی می شنوی :

کودکی می بینی

رفته از کاج بلندی بالا ،جوجه بردارد از لانه ی نور و از او می پرسی

خانه ی دوست کجاست؟"

شعری از سهراب سپهری



چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:, :: 21:35 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

 

تو را از بین صد ها گل جدا کردم            تو سینه جشن عشق ت به پا کردم

برای نقطه پایان تنهایی                      تو تنها اسمی بودی که صدا کردم

بیا از پاکی چشمه منو لبریز خواستن کن   با دستات حلقه ای از گل بساز و گردن من کن

اگه از مرگ ادم ها دلم سرده

نوازش کن تو دستامو            که خیلی وقته یخ کرده           که خیلی وقته یخ کرده

دیگه دل واپست بودن برام بسه            دیگه بیهوده پیمودن واسم بسه

زیادیم کرده غم خوردن   زیادیم کرده پژمردن   توی بیدادو تنهایی  در حین زندگی مردن



چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:گیتار,, :: 18:47 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا



چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:, :: 18:23 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

if you start judging people you have no time to love them

اگه شروع به قضاوت مردم کنید وقتی برای دوست داشتن انها نخواهید داشت

 

the easiest person to deceive is one'sown self

فریب دادن خود از فریب دادن همه اسان تر است

 

some people would rather be'' right'' than be happy

گروهی از مردم دوست بودن را به شاد بودن ترجیح میدهند.

 

beware of him who has nothing to lose

از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد دوری کنید

 

attitudes are mirrors of he mind; they reflect thinking

نگرش ایینه های ذهن هستند و اندیشه تان را منعکس میکنند



چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:, :: 18:8 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

اسمان رعدی زد

ابرها غریدند

قطرات باران

نم نم باریدند

بوی اب و کاهگل

تق تق شیروانی

ناله ناودانی

توی کوچه پیچید

کاشکی دلها نیز

چون هوای کوچه

پس از این باریدن

بوی پاکی میداد...



چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:باران,نم نم, :: 17:4 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

باران نمیشوم،که نگویی: با چه منتی خود را بر شیشه میکوبد تا پنجره را باز کنم و نیم نگاهی بیندازم. ابر میشوم،که از نگرانی یک روز بارانی،هر لحظه پنجره را بگشایی، و مرا در اسمان نگاه کنی...



چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:باران,عشق, :: 16:59 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

وای، باران باران

شیشه ی پنجره را باران شست.

از دل من اما،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

اسمان سربی رنگ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

میپرد مرغ نگاهم تا دور.

وای،باران باران

پر مرغان نگاهم را شست. حمید مصدق



چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:باران,حمید مصدق, :: 16:52 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

پاییز برای بعضی ها غم انگیز است ، برای بعضی ها دل انگیز...

برای من فصل سردی دل هاست...

فصل باریدن اشکها...

فصل تنهایی قدم زدن روی برگهای نارنجی...

فصل رقصیدن شعله اتش در سکوت و سیاهی شب...

این روزها هوای دلم هم پاییزیست...



چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:, :: 16:33 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

 

پاییز تنها فصلیه که از همون اولین روز خودش رو نشون میده، کاش همه ادم ها مثل پاییز باشن که از همون روز اول رنگ و روی اصلیشون رو نشون بدن...



چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:, :: 16:29 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا

 

مثل درخت باشید که در تهاجم پاییز هر چه بدهد ، روح زندگی را برای خویش نگه میدارند...



چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:, :: 16:26 ::  نويسنده : محیا .مبینا و آریانا